English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7165 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This sort of propaganda is for home consumption U این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
home consumption U مصرف خانگی
home consumption U مصرف داخلی
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
propaganda U پروپاگاند
propaganda U اوازه گری
propaganda U تبلیغات
propaganda U تبلیغ
counter propaganda U پاداوازه گری
white propaganda U تبلیغات سفید
white propaganda U تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
election propaganda U تبلیغات انتخاباتی
grey propaganda U تبلیغات منفی
grey propaganda U تبلیغات خاکستری
counter propaganda U تبلیغ متقابل
black propaganda U تبلیغات سیاه
political propaganda U تبلیغات سیاسی
black propaganda U تبلیغات خطرناک
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home . U هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
consumption U صرف
consumption U سوختن
consumption U مصرف
overall consumption U مصرف کل
consumption U مرض سل
consumption U زوال
consumption diseconomies U زیانهای مصرفی
consumption economies U صرفه جوئیهای مصرفی
consumption expenditures U هزینههای مصرفی
consumption function U تابع مصرف
consumption goods U کالاهای مصرفی
consumption credit U اعتبار مصرفی
conspicious consumption U مصرف تجملی
conspicuious consumption U مصرف تجملی
aggregate consumption U مصرف کل
power consumption U مصرف قدرت
autonomous consumption U مصرف مستقل
capital consumption U مصرف سرمایه
conspicuious consumption U بکار برده شد
conspicuious consumption U مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
consumption history U شرح حال مصرف کالائی خاص
consumption lending U وام مصرفی
consumption rate U نواخت مصرف
mass consumption U مصرف انبوه
mass consumption U مصرف کلان
national consumption U مصرف ملی
nonrival consumption U مصرف غیر رقابتی
optional consumption U مصرف اختیاری
per capita consumption U مصرف سرانه
permanent consumption U مصرف دائمی
power consumption U مصرف برق
present consumption U مصرف جاری
present consumption U مصرف حال
productive consumption U مصرف مولد
rate of consumption U نرخ مصرف
rival consumption U مصرف رقابتی
transitory consumption U مصرف انتقالی
transitory consumption U مصرف گذرا
unproductive consumption U مصرف بیهوده
irrigation consumption U مصرف ابیاری
consumption rate U میزان مصرف
consumption rate U اهنگ مصرف
consumption schedule U جدول مصرف
consumption theory U نظریه مصرف
domestic consumption U مصرف خانگی
energy consumption U مصرف انرژی
fuel consumption U مصرف سوخت
gasoline consumption U مصرف بنزین
private consumption U مصرف خصوصی
indirect consumption U مصرف غیر مستقیم
induced consumption U مصرف القائی
induced consumption U مصرف تشویقی
industrial consumption U مصرف صنعتی
internal consumption U مصرف داخلی
smoke consumption U دودگیری
unproductive consumption U مصرف غیر مولد
consumption possibility line U حد مصرف
consumption possibility line U خط امکانات مصرف
high mass consumption U مصرف انبوه
income consumption curve U منحنی درامد
income consumption curve U مصرف
total consumption burner U مشعل تمام مصرف کن
capital consumption allowance U کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
price consumption curve U منحنی قیمت مصرف
durable consumption goods U کالاهای مصرفی بادوام
The consumption of suger has gone up this year . U مصرف شکرامسال با لارفته است
per capita water consumption U مصرف سرانه اب
maximal oxygen consumption U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
specific fuel consumption U مصرف سوخت ویژه
age of mass consumption U عصر مصرف انبوه
sort U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort U دمساز شدن
sort U جور کردن
nothing of that sort U هیچ همچو چیزی نیست
sort U دسته دسته کردن
sort U سواکردن
sort U سوا کردن
sort U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort U مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort U جوردرامدن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
sort U الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort U جورکردن
sort of <idiom> U تقریبا تا یک حدی
sort of U بمقدار متوسط
sort U نوع
sort of U نسبتا
sort U قسم
sort U رقم
sort U جور
sort-out U مرتبکردن
sort U گونه
sort U طور طبقه
sort U فرمان SORT
sort of U بمیزان متوسط
sort of U تقریبا
re sort U دوباره جور کردن
nothing of the sort U هیچ همچو چیزی نیست
sort U دسته بندی کردن
sort U پیوستن
post war consumption functions U توابع مصرف پس از جنگ جهانی دوم
brake specific fuel consumption U مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
maximal oxygen consumption per minute U حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
internal sort U مرتب سازی داخلی
major sort U جورسازی عمده
major sort U مرتب سازی اصلی
internal sort U مرتب کردن درونی
collating sort U مرتب کردن داده
what sort of a thing is it? U چه جور چیزی است
internal sort U جور کردن داخلی
To sort out ones affairs U بکارهای خود سر وصورت دادن
sort generator U برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
internal sort U مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
She is the clinging sort. U از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
merge sort U ادغام و جور کردن
selection sort U جور کردن گزینشی
selection sort U مرتب کردن گزینشی
shell sort U الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
sort effort U تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
sort field U فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field U میدان جور کردن
sort field U میدان مرتب سازی
sort field U فیلد مرتب سازی
sort key کلید جورسازی
sort key کلید ترتیب
sort merge U جور کردن و ادغام
sort order U نظم ترتیب
tree sort U مرتب کردن درختی
ripple sort U مرتب کردن موجی
minor sort U مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
multilevel sort U ترتیب چند سطحی
multipass sort U جور کردن چند گذری
multipass sort U مرتب کردن چند گذری
multipass sort U جورکردن چند گذری
oscillating sort U مرتب کردن نوسانی
multipass sort U مرتب سازی چند عبوری
oscillating sort U جور کردن نوسانی
polyphase sort U جور کردن چند مرحلهای
polyphase sort U مرتب کردن چند فازی
property sort U جور کردن خاصیتی
tag sort U مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
heap sort U sort tree
external sort U جورکردن خارجی
bubble sort U سورت حبابی
block sort U مرتب کردن بلاکی
block sort U جورسازی کندهای
die sort U جور کردن طاسی
bucket sort U جور کردن دلوی
bubble sort U مرتب کردن حبابی
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
bubble sort U جور کردن حبابی
descending sort U مرتب سازی نزولی
bubble sort U روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
descending sort U ترتیب نزولی
distributive sort U مرتب کردن توزیعی
ascending sort U مرتب سازی صعودی
alphanumeric sort U مرتب نمودن الفبا عددی
in a kind (sort) of way <idiom> U یک کمی
ascending sort U جورکردن صعودی
external sort U جور کردن خارجی
external sort U مرتب سازی خارجی
exchange sort U جورکردن معاوضهای
i sort of feel sick U یک جوری میشوم
i sort of feel sick U مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
minor sort key U یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
ascii sort order U نظم ترتیبی اسکی
major sort key U یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
sort merge program U پردازش تعمیم یافته
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . U این حرفها دیگه کهنه شده است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. U دختر خودرأیی است
home U وطن
home U ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home U خانه
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
at home U پذیرایی در ساعت معین
may i see you home? U برسانم
home U زمین خودی
home U جا به داخل لوله راندن
Recent search history Forum search
2مهرآسا
2لب آب
1 moves up the range
1ببخشیدمن دیروزخونه نبودم
1واژه برزین برای تلفظ بهتر در انگلیسی بصورت Berzin نوشته شود یا Barzin?
1 رفتن به خانه
1when does the bus go to my father's home?
0team identification and team internalization در این جمله یعنی چی؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com